شهری که خاطره شد!

پیش‌نوشت: این متن پراکنده است. نوشتن در ساعت ۳ نیمه‌شب چیزی بهتر از این نمی‌شود. می‌خواستم بخوابم که خبر انفجار فرودگاه آتاتورک را شنیدم. ذهنم درگیر شد. موضوع‌های زیادی در ذهنم بود و سعی کردم بنویسم. در هر صورت ممکنه بعد از خوندن این مطلب بپرسید که حرف حسابت چی بود؟ پاسخش رو هم الان می‌دم: می‌خواستم بگم دنیای امروز نتیجه‌ی تصمیم‌های دیروز است.

به‌نظر می‌رسد در دنیا در حال تجربه کردن یک برهه‌ی تاریخی خاص هستیم. دورانی که حتما آیندگان در موردش به‌شکلی ویژه صحبت خواهند کرد. اگرچه این موقعیت شبیه جنگ‌جهانی نیست اما به‌نظر جنگ جهانی دیگر با ادبیات متفاوت شروع شده. کشورهای قدرتمند در دنیا بعد از تجربه‌ی هزینه‌هایی که جنگ جهانی برایشان داشت رویکرد خود نسبت به جنگ را تغییر دادند و پرچمدار صلح شدند. اگرچه کماکان به‌دست آوردن منافع حداکثری جزو اولویت‌های آنها بود و به‌همین دلیل خارج‌کردن جنگ از مرزهایشان و بازی کردن نقش ناجی می‌توانست موقعیت بهتری برای آنها ایجاد کند.

از طرفی به‌نظر می‌رسد ادبیات جنگ در کشورهایی که همواره دچار آشوب بودند هم متفاوت شد. شاید آخرین جنگ بزرگی که در دنیا شکل گرفت و وطن‌پرستی در آن نقش ویژه داشت، جنگ ایران و عراق بود. بعد از شکل‌گیری بهار عربی و متشنج شدن خاورمیانه، فرصتی خوب مهیا شد تا مفهومی جدید در ادبیات ارتش‌سازی و نظامی‌گری ایجاد شود. انگار فیلم‌های هالیوودی و بازی‌های کامپیوتری که همیشه ایده‌ی شکل‌گیری گروه‌های تروریستی و حمله‌ آنها به کل دنیا را نشان می‌دادند دست آخر تبدیل به واقعیت شد. اتفاقی که با شکل‌ گرفتن داعش رخ داد مفهوم پیوستن به یک ارتش را از مرزها و ملیت‌ها فراتر برد. آنها با تمرکز بر فردگرایی و موثر کردن نقش افراد در رسیدن به آرمان‌های بزرگ (عملیات انتحاری) بهشت برین فرضی را پیش‌روی چشمان مخاطبان خود گذاشتند. البته که بعید است کسی به بهشت معتقد باشد و از دروازه‌ی انفجار به آن برسد. داعش شاید فرصت ابراز وجود نیمه‌ی تاریک انسانی را به داوطلبین خود داد. نیمه‌ تاریکی که مدت‌های زیاد توسط جوامع در افراد سرکوب شده بود. یا شاید هم با استراتژی بی‌معنی کردن آزادی‌هایی که در جوامع غرب وجود داشت و تعریف آزادی فرای آنچه که غربی‌ها در اختیار داشتند انسان‌ها را تشویق به عضویت می‌کند. اما بحث تحلیل داعش نیست. مسئله‌‌ی اصلی شکل‌گرفتن گروه‌های نظامی فرامرزی و فراملیتی است که هرگز کشورها تجربه‌ای برای روبرویی با چنین دشمنی نداشته‌اند. کشورها از زمان جنگ‌های کهن آموخته‌ بودند که دشمن‌شان می‌تواند کشوری دیگری باشد. آنها در ذهن‌شان دشمنی چند ملیتی که قاعده‌ی نظامی‌گری را زیرپا می‌گذارد را متصور نبودند. تنها کسانی که موفق شده بودند چنین دشمنی را شکست دهند کارگردان‌های هالیوود با در اختیار داشتن ابرقهرمان‌هایشان بودند.

اگر در سینما و در سینمای هالیوود بخواهیم تصویری از دنیای امروزی را جستجو کنیم شاید بهترین گزینه فیلم هانگر گیم باشد که در آن مردم با وعده‌ی موهوم بهشت جان‌فشانی می‌کنند. حال پرسش این است که آیا پایان حال کنونی ما به خوشی پایان فیلم‌هایی از این دست می‌شود یا نه؟ آیا قرار است ابرقهرمانی بیاید و ما را نجات دهد یا داستان ما داستان سیمرغ است که کلید موفقیت‌مان دیدن موقعیت خود و اتحاد جهانی است؟

ترکیه بعد از دو انفجار در استانبول و یک انفجار در فرودگاه آتاتورک که چهارمین فرودگاه بزرگ دنیاست، کشوری شد که در خاطره‌ها می‌ماند. احتمالا اگر ایتالو کالوینو نویسنده‌ی شهیر ایتالیایی امروز زنده بود و می‌خواست کتاب شهر‌های نامرئی* را دوباره بنویسید، حتما از زبان مارکوپولو تعریف می‌کرد:

سرورم،کوپلای خان بزرگ! این شهر معنای زندگی بود. شهری که صدای تاس و تخته و خوردن ته استکان به‌نعلبکی به‌همراه آوای دعوت پیش‌خدمتان برای صرف گوشت کباب شده در خیابان‌ها تبدیل به آهنگی می‌شد که نوایش به‌سان صدای لطیف زنی زیبا به گوش مردمان دورترین سرزمین‌ها می‌رسید و آنها را فرامی‌خواند به حضور در این کنسرت همیشگی. شهری که تلاش می‌کرد اصالتش را در کنار تحولاتش حفظ کند. اگرچه فرهنگ را نمی‌شود پشت رنگ و لعاب خیابان‌ها پنهان کرد و نمی‌توان آن را از گفتگوهای مردمانش جدا کرد. به‌همین دلیل این شهر کم کم ترک خورد. کوپلای خان بزرگ! از تمام شهرهایی که به آنها عزیمت کرده‌ام آنهایی سرنوشت غم‌انگیزی داشتند که بیشتر می‌درخشیدند. شهرهایی که رهبرانشان برای درخشش آنها از چیزی فروگذار نکردند. اگرچه مردمان همواره برای کشف اصالت یک شهر به آن سفر می‌کنند اما این ویژگی رهبران است که اصالت را فراموش کنند و به درخشش بیشتر فکر کنند. من اما به‌عبث عزم این شهر کردم. چرا که شهر محو شده بود و چیزی جز خاطره نبود. این شهر نامرئی شد از آنجا که هیچ وقت آگاه نبود که هر شهر قربانی خودش است. بله سرورم هر شهر قربانی خودش است!

از کالوینو و خیال‌پردازی با آن که عبور کنیم به نکته‌ای باید توجه کنیم که ما همواره در دنیا چیزی را تجربه می‌کنیم که نتیجه‌ی تصمیم‌های گذشته‌مان است. موقعیت گرمایش زمین و آلودگی. جنگ‌ها و تنش‌های سیاسی. فروپاشی‌های اقتصادی. ویروس‌های تازه متولد شده و …. این‌ها نتیجه تکامل یک سیستم زنده نیستند. این‌ها شبیه فرزندان زاییده شده‌ای هستند که بد تربیت شده‌اند. انگار که ما در دنیا به هیچ پیام و پیامدی توجه نکرده‌ایم و اقداماتی انجام داده‌ایم که ما را به امروزمان رسانده. خوب و بد باید بپذیریم که دنیای امروز نتیجه‌ی انتخاب‌های دیروز است و انتخاب‌های امروز هم دنیای فردای ما را شکل می‌دهد.

دولت‌ها می‌دانند که تصمیم‌های امروزشان فردای آنها را شکل می‌دهد. آیا آنها از گذشته‌ی خود درس می‌گیرند و از موضع انتفاع ملی کوتاه می‌آیند؟

به‌نظر می‌رسد آنچه که می‌تواند نیروی نظامی فرامرزی و فراملیتی را شکست دهد چیزی از جنس خودش باشد. جهانی شدن دارد روی ناخوشایند خودش را هم نشان می‌دهد. اما این مسیری است که ما در دنیا طی کرده‌ایم و راه برگشتی برای آن وجود ندارد. حالا که منافع کشورها به خارج از مرزهایشان گره خورده آنها به‌راحتی نمی‌توانند پای خود را پس بکشند و برای امنیت داخلی خودشان هزینه‌های زیاد کنند. آنها مجبورند چیزی از جنس خود داعش بسازند تا بتوانند این هیولای بزرگ را شکست دهند. و شاید همین انتخاب هم خودش هیولایی جدید تولید کند.

شاید هم تنها ابزار باقی‌مانده برای حل این معضل پایان نفت و گفتگو کردن ملت‌ها با هم باشد. دست آخر اقدامات امروز است که آینده را شکل می‌دهد.

*شهرهای نامرئی نام کتاب نویسنده مشهور ایتالیایی ایتالو کالوینو است که درباره داستان خیالی سفرهای مارکوپلو به شهرهایی است که هرکدام به دلیلی محو شده‌اند.

نمایش 1 دیدگاه
  • amir maleki
    پاسخ

    امیرجان. این جمله برام خیلی جالب بود و جای حرف داشت:‌«اگرچه مردمان همواره برای کشف اصالت یک شهر به آن سفر می‌کنند اما این ویژگی رهبران است که اصالت را فراموش کنند و به درخشش بیشتر فکر کنند» خیلی جالب بود! رهبران رو در دنیای امروزی با صفاتی مثل خطر کردن و بیرون رفتن از منطقه امن عادتها و در نهایت، تغییرپذیری میشناسیم. و اینجا از تغییر کردنی صحبت میکنی که اصالت رو از بین میبره! اصالت در برابر درخشش (گسترش) بیشتر! شاید شهرهای اروپایی به همین دلیل جذاب موندن. اونها هنوز کوچیک و اصیل هستن. رتردام بزرگترین بندر اروپا فقط ۶۱۸ هزار نفر جمعیت داره! اگر درست یادم باشه اون رهبر بزرگ جنرال الکتریک وقتی اومد تعدادی از کسب و کارهای جنرال الکتریک رو تعطیل کرد و به اصول ادیسون برگشت. کم پیدا میشن رهبرانی که اصالت رو فدای درخشش نکنن

یک نظر بدهید