تفکر نقادانه و تفکر امکان محور (چگونه از خوب به عالی برویم)

تفکر انتقادی و نتایج آن

شکی نیست که ترس‌ها و قدرت کشف تهدیدها توسط انسان باعث بقای او بر روی کره زمین شده است. در طول هزاران سال ساختار مغر ما به‌شکلی در آمده که بخوبی می‌تواند مشکلات و تهدیدها را شناسایی کند و راه‌کارهایی را برای از بین بردن ترس‌ها و تهدید‌ها اتخاذ نماید. این نوع نگرش بعدها که مکاتب فکری پدید آمدند به‌عنوان یک سبک فکری آموزش داده شد. سقراط با این موضوع روبرو بود که ممکن است افرادی به‌لحاظ اجتماعی بلندپایه باشند اما مقام دلیلی بر عمق دانش آنها نخواهد بود. بنابراین سبکی از پرسش را پایه‌گذاری کرد که دانش فرد روبرو را به‌چالش می‌کشید. سقراط در رویکرد خود توجه ویژه‌ای به استفاده از برهان و دلیل برای اثبات موضوع مطروحه داشت و بر منطق تاکید زیادی می‌کرد. سقراط در تفکری که پایه‌ریزی کرد تاکید داشت که هم باید به چرایی مسئله توجه کرد و هم به چگونگی آن. در واقع باید پرسید که چرا یک موضوع طرح شده یا اقدامی انجام شده و در عین حال به چگونگی موضوع و اقدام هم باید پرداخت. این نوع پرسش‌گری به پرسش‌های سقراطی مشهور شد و پایه‌ی تفکر انتقادی را شکل داد.

هر چقدر که از ۲۵۰۰ سال پیش که سقراط تفکر انتقادی را پایه‌ریزی کرده به سمت امروز می‌آییم درمیابیم که سال‌های زیادی ما درگیر این نوع پرسش و گفتگو بوده‌ایم. به‌چالش کشیدن و به‌اثبات رساندن. بسیاری از مجادلات دنیا برمبنای همین نوع گفتگو پیش رفته و ما در طول سالیان آموخته‌ایم که یا تلاش می‌کنیم بیاموزیم که چگونه نقد کنیم٬ چگونه نقدپذیر باشیم٬ به چه نقدهایی توجه کنیم و از چه نقدهایی عبور کنیم.

اما باید کمی با خودمان روراست باشیم. به‌نظر می‌رسد این نوع تفکر ما را نسبت به محیط اطرافمان بدبین کرده و باعث شده تا در هر اتفاق و موضوعی به‌دنبال مشکلات آن بگردیم. تفکر انتقادی در شکل کلاسیک آن که همان به چالش کشیدن است وقتی طرح می‌شود طرف دیگر را یعنی آنکه مورد نقد قرار گرفته است را دعوت به دفاع می‌کند و دفاع همیشه هیبت و شکل پذیرنده‌ای ندارد که در بیشتر مواقع رویی خشن دارد. در واقع اتفاقی که در مغز ما می‌افتد این است که پیام تهدید به آن وارد می‌شود و مغز باید واکنشی تدافعی نمایش دهد. بنابراین دستور ترشح هرمون‌های لازم صادر می‌شود و واکنش‌ها آغاز می‌گردند.

در این تنوع فکر باید به جنبه‌ی دیگری هم توجه کرد. تفکر انتقادی الزاما باعث پیشرفت یک سیستم نمی‌شود بلکه یک سیستم را در وضعیت زنده نگه می‌دارد. قبل از این‌که در این زمینه چند مثال بزنم اشاره می‌کنم به یکی از برجسته‌ترین تحقیقات انجام شده در حوزه‌ی روانشناسی مثبت‌نگر با عنوان Broaden and Build که توسط باربارا فردریکسون و همکارانش انجام شده.

فردریسکون در تحقیقات آزمایشگاهی خود به گروه‌‌های مختلف شرکت‌کنندگان فیلم‌هایی را نمایش داد که باعث شکل‌گیری احساس‌های مثبت مثل شعف و شادی یا احساس‌های منفی مثل غم و ترس در آنها شد و گروهی هم فیلم‌های را دیدند که احساس خاصی در بیننده ایجاد نکرد. گروهی که در آنها احساس‌های مثبت شکل گرفته در مقایسه با دو گروه دیگر خلاقیت بیشتری از خود نشان داده‌اند و درک بهترین نسبت به شرایط آینده داشته‌اند.

در همین تحقیق نشان داده می‌شود که اگر انسان قرار است برای بقا زندگی کند به ترس‌ها و شناسایی ریسک‌ها و تهدیدها نیاز دارد. اما اگر قرار است به شرایطی فراتر از آنچه که بوده برود و بتواند رضایت بیشتر را در زندگی درک کند یا موقعیتی بهتر از آنچه تجربه کرده را بسازد نیاز به تجربه‌ی احساس‌های مثبت دارد.

با اشاره به این تحقیق برگردیم به موضوع تفکر انتقادی. در تفکر انتقادی همانطور که اشاره کردم نوع پرسش‌ها باعث شکل‌گیری احساس‌های منفی می‌شود. به‌همین دلیل با اینکه همیشه گفته می‌شود که نقد باید سازنده باشد٬ اما در عمل معمولا نقد سازنده تبدیل می‌شود به یک مفهوم شکست خورده. حتی گفتگویی که برپایه نقد صرف است ادامه‌ دادنش بسیار سخت و نفس‌گیر می‌شود چراکه با فرض حرفه‌ای بودن افراد در مذاکره‌ی نقادانه‌ی خود٬ آنها نیاز دارند تا هرلحظه تفکیکی بین احساسات شخصی و روند منطقی تفکر خود قائل شوند که کار بسیار مشکلی است.

اکنون به چند مثال زیر توجه کنید:

یک ماشین خراب شده و نیاز داریم تا پبرسیم چرا خراب شده و وقتی خراب شد چه اتفاقی افتاد؟ این نوع پرسش‌گری سقراطی به ما کمک می‌کند تا دلایل خرابی ماشین را کشف کنیم و عامل خرابی را مرتفع نماییم تا ماشین به عملکرد مطلوب خود برسد. اما تعمیر ماشین هرگز به افزایش کیفیت کارکرد آن نمی‌رسد. مثلا اگر قرار است موتور این ماشین با ظرفیت بیشتری کار کند٬ پاسخ پرسش‌های مذکور ما را به نتیجه مطلوب نمی‌رساند.

در یک سازمان ممکن است ارتباط بین اعضا دچار چالش شود. معمولا در این شرایط مشاوران دنبال علل بروز این چالش‌ها می‌گردند و سعی می‌کنند با رویکرد شناسایی ریشه‌های مسئله و از بین بردن ریشه‌ها ارتباطات را به وضعیت پایدار برگردانند. در این شرایط معمولا پرسیده می‌شود چرا ارتباطات دچار مشکل شده؟ از چه زمانی این مسئله شروع شده؟ چه کسانی بیشترین نقش را داشته‌اند؟ و …

مجدد این نوع پرسش‌گری در صورت رسیدن به پاسخ‌ها باعث می‌شود در بهترین حالت کیفیت ارتباطات سازمان به وضعیت نرمال خود برگردد و فراتر از نرمال نخواهد رفت البته باید در نظر داشت که پاسخ‌دادن به چنین پرسش‌هایی دست آخر فرد یا افرادی را در مخدوش کردن ارتباطات مقصر می‌داند و مسئله اصلی نه‌تنها حل نمی‌شود که به انحراف می‌رود.

در همان سازمان فردی عملکرد مورد انتظار را ندارد. مدیر شروع می‌کند به نقد کردن او که تو عملکرد مورد انتظار را نداشته‌ای و ایرادهای کار را برای او می‌شمارد. احساسات منفی شکل‌ می‌گیرند و فرد شنونده در صدد دفاع برمی‌آید. در صورت تکرار این فیدبک‌های منفی او امیدش را از کار کردن از دست می‌دهد و دچار استعفای روحی می‌شود.

در یک جامعه وقتی شروع می‌کنیم به نقد یک تفکر یا گروهی خاص٬ آنها در صدد دفاع برمی‌آیند و شروع می‌کنند به اثبات حقانیت خود. کم‌کم ما به‌عنوان منتقد برای این‌که ادعای خود را ثابت کنیم می‌گردیم به‌دنیال شواهدی که نشان می‌دهد آن تفکر یا گروه دچار نقص است. بنابراین بعد از مدتی متوجه می‌شویم که هدف چیز دیگری بوده و مسیری که فته‌ایم ما را به جای دیگری کشانده.

ساخت گرایی اجتماعی

در تئوری ساخت گرایی اجتماعی این موضوع مورد بحث قرار می‌گیرد که واقعیت ساخته‌ی گفتگوهای افراد و گروه‌هاست و ما با کلمات‌مان واقعیت یک موضوع را می‌سازیم. برای این‌که این موضوع را ساده‌تر درک کنیم به مثال زیر توجه کنید:

علی درباره‌ی حمید صحبت می‌کند و شروع می‌کند مجموعه‌ی خطاها و اشتباه‌های حمید را شمردن. علی توضیح می‌دهد که حمید چه اخلاق‌های منفی دارد و چه رفتارهایی داشته. بعد از گفتگوی سی دقیقه‌ای تصویری که شما از حمید خواهید داشت چگونه است؟

محمد درباره‌ی حمید صحبت می‌کند و توضیح می‌دهد که حمید چه ویژگی‌های مثبتی دارد و چه اقدامات خوبی در زندگی‌اش انجام داده. از نظر محمد حمید انسان مهربانی است و مثل هر انسان دیگری می‌تواند خطا کند. بعد از شنیدن روایات محمد درباره حمید٬ تصویری که از او دارید چگونه است؟

پرسش بعدی این است که اصولا کدام روایت می‌تواند صحیح یا واقعی باشد؟ در نهایت حمید انسانی خطاکار است یا انسانی مهربان؟

براساس تئوری ساخت‌گرایی اجتماعی٬ در هر موقعیت روایتی که از حمید شده واقعیت او را شکل داده و رفتار در قبال حمید براساس آن واقعیت تعریف می‌شود. شنونده‌ای که روایت علی را شنیده با پیش‌فرض‌های ذهنی منفی و شنونده‌ی روایت محمد با پیش‌فرض‌های ذهنی مثبت با حمید روبرو می‌شوند و هرکدام اقدام و رفتار متناسب با آن پیش‌فرض‌ها را خواهند داشت.

وقتی صحبت از نقد می‌شود باید به پیش‌فرض‌های ذهنی توجه کرد. در اغلب مواقع پیش‌فرض‌های ذهنی در تفکر انتقادی از جنس روایت محمد درباره‌ی حمید است. به همین دلیل کسی که مورد نقد قرار می‌گیرد پیام آن پیش‌فرض‌ها را دریافت می‌کند. در واقع نوع پرسش‌ها در تفکر انتقادی باعث می‌شود تا واقعیت مسئله برپایه خرابی و وجود مشکل تعریف شود.

وقتی در یک سیستم زنده (فرد٬ سازمان یا جامعه) واقعیت‌های آن مدام برمبنای ایراد و اشکال تعریف شود٬ مطابق تحقیق باربارا فردریسکون٬ قدرت حل مسئله به‌دلیل کاهش سطح خلاقیت پایین می‌آید و آن سیستم برای تعالی خود نمی‌تواند قدم بردارد بلکه برای بقای خود تلاش خواهد کرد.

تفکر امکان محور و فراتر از خوب بودن

بخشی از ویژگی‌های ذاتی انسان‌ها منوط می‌شود به انگیزه پیشرفت و به تعالی رسیدن. سیستمی که همواره در سطح عملکرد نرمال خود بماند بعد از مدتی دچار کرختی می‌شود. بنابراین برای این‌که بتوان به سطحی فراتر از آنچه که تغریف شده رفت باید نگاهی متفاوت به مسائل داشت. همانطور که اینشتین در جمله‌ی معروف خود می‌گوید:

مسائلی که به‌دلیل سطح تفکر فعلی ما ایجاد شده‌اند با همان سطح تفکر قابل حل نیستند.

بازگردیم به مثال‌هایی که قبلا زده شد. فرض کنید ماشینی دچار اختلال شده. اما ما می‌خواهیم نه‌تنها ماشین به عملکرد نرمال خود برسد بلکه با بهره‌وری بیشتری هم کار کند. بنابراین این‌بار می‌توانیم بپرسیم: فرض کنیم که ماشین با بهره‌وری بیشتری کار کند. ماشین چگونه کار کند یعنی بهره‌وری بیشتری داریم؟ چه اتفاقی بیافتد می‌فهمیم ماشیم بهره‌‌ورتر است. در این شرایط نه‌‌تنها به حل مسئله‌ی ماشین فکر کرده‌ایم که به عملکرد بهتر آن هم اندیشیده‌ایم.

در مورد سازمانی که ارتباطاتش دچار چالش شده بجای طرح پرسش چه چیزی باعث بروز مشکل می‌شود می‌توانیم از تمام اعضای درگیر در آن روابط بپرسیم اگر ارتباط‌ها بسیار خوب باشد آنوقت سازمان چگونه عمل می‌کند و به چه نتایجی دست پیدا می‌کند؟ پاسخ این پرسش سازمان را به نتایج جدیدی خواهد رساند.

در مورد فردی که عملکرد مطوب نداشته اگر بپرسیم زمان‌هایی که عملکرد مطوب داشته‌ای چه شرایطی حاکم بوده و چگونه به موفقیت رسیده‌ای؟ چگونه می‌توانی امروز مشابه زمان‌های گذشته موفق باشی٬ فرد بیشتر به عوامل پیشرفت فکر می‌کند تا دفاع از کم‌کاری خود.

در یک جامعه اگر یک تفکر را بپذیریم و بپرسیم ارزشمندی‌های آن تفکر چیست و چه چیزهایی به آن اضافه شود می‌تواند ارزشمندتر شود آنگاه جنگی بین گروه‌ها شکل نخواهد گرفت یا مجادله‌ها راحت‌تر به نقطه‌ای فراتر از توافق می‌رسند.

تفکر امکان محور می‌گوید به‌جای اینکه در یک سیستم بگردیم و مشکلاتش را پیدا کنیم٬ بپرسیم که این سیستم چه ارزشمندی‌ها و قابلیت‌هایی داشته و اگر قرار باشد این سیستم عملکردی فراتر از نرمال خود داشته باشد چطور می‌تواند ارزشمندی‌های گذشته‌اش را دوباره زنده کند ایده‌‌آلی بر پایه ان بسازد؟

فرض کنید که شما امروز می‌خواهید برای مسیر شغلی خود تصمیمی تازه بگیرید. اگر به شکست‌های گذشته فکر کنید در نهایت شما تصمیمی خواهید گرفت و مسیری را انتخاب خواهید کرد که باعث می‌شود شکست‌های گذشته را تکرار نکنید. اما با رویکرد تفکر امکان محور شما می‌توانید به موفقیت‌های گذشته فکر کنید و مسیری را انتخاب کنید که شانس تکرار موفقیت‌های گذشته در ابعادی تازه را داشته باشید. نتیجه‌ای که از این دو نوع تفکر در زندگی خود می‌گیرید بسیار با یکدیگر متفاوت خواهند بود.

پیش‌فرض‌های تفکر امکان محور

در تفکر مسئله محور یا همان تفکر نقادانه معمولا پیش‌فرض این است که یک سیستم (فرد٬ سازمان یا جامعه) دچار مشکلی است که باید به آن پرداخته شود. اما در تفکر امکان‌محور پیش‌فرض‌ها متفاوت هستند:

در هر سیستم زنده می‌توان انتخاب کرد که چه چیزی را جستجو کرد. می‌توان به‌دنبال ارزشمندی‌ها گشت یا به‌دنبال نقص‌ها.

در هر سیستم زنده ارزشمندی وجود دارد که باعث زنده بودن آن سیستم می‌شود.

هر سیستم زنده به‌سمت تصویری که از آینده ساخته حرکت می‌کند.

هر سیستم زنده امید بیشتری برای تعالی دارد وقتی درمی‌یابد که در گذشته موفقیت‌هایی داشته است.

پرسش‌ها سمت و سوی حرکت یک سیستم زنده را شکل می‌دهند.

نتایج یک سیستم زنده وابسته است به واقعیتی که توسط اجزای آن ساخته می‌شود. در واقع دیالوگ‌های درون یک سیستم زنده واقعیت آن را می‌سازند. برای رسیدن به نتایج متفاوت باید گفتگوها را تغییر داد.

جمع‌بندی

اگر بخواهم جمع‌بندی از این نوشته داشته باشم باید بگویم که تفکر امکان محور در مقابل تفکر انتقادی نیست بلکه رویکردی است برای رسیدن به تعالی. اما اگر پاسخ‌هایی که در زندگی و کار دریافت می‌کنیم تاکنون خوشایندمان نبوده بهتر است ابتدا به پیش‌فرض‌های ذهنی‌مان رجوع کنیم و سپس به‌پرسش‌هایی که طرح می‌کنیم. در بسیاری از مواقع هدف از نقد یاختن یک چیز بهتر است اما همانطور که در تئوری ساخت‌گرایی اجتماعی توضیح دادم دیالوگ‌ها درباره‌ی یک موضوع واقعیت آن را می‌سازند و شانس رسیدن به تعالی با رویکرد نقادانه به‌دلیل نوع دیالوگی که در آن معمولا شکل‌ می‌گیرید بسیار مشکل است.

برای این‌که تفکر امکان محور و مبتنی بر ارزشمندی‌ها را بهتر درک کنید پیشنهاد می‌کنم که مدتی آن را تمرین کنید. این‌بار که تصمیم گرفتید موضوعی را نقد کنید قبل از طرح آن از خودتان بپرسید که اگر موضوع مورد نقد من به ایده‌آل خودش برسد چگونه خواهد شد؟ و من چه پرسشی را می‌توانم طرح کنم که موضوع نقد را به سمت ایده‌آلش هدایت کند.

به‌نظر می‌رسد روش‌های گذشته‌ی ما برای حل مسائل در دنیا باعث بروز مشکلاتی شده که امروز با آنها دست و پنجه نرم‌ می‌کنیم. از آلودگی و گرمایش زمین گرفته تا پدیدار شدن داعش و مهاجرت‌های اجباری و مسائل اقتصادی. مسائل امروز ما در دنیا ناشی از نوع نگرش و رویکرد حل مسائل ما بوده. شاید امروز زمانی است که باید نوع پرسش خود نسبت به مسائل دنیا را تغییر دهیم. به‌قول اینشتین مسائل امروزمان را باید با سطحی جدید از تفکر حل کنیم.

نمایش 4 دیدگاه
  • فاطمه
    پاسخ

    سلام
    مطلبی غنی بود، ولی از هم گسیخته درک شد.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      ممنون از کامنت. این مطلب رو می‌شد یک کتاب کرد. هدفم این بود که صرفا در ذهن مخاطب جای یک نگرش جدید باز بشه. این موضوع بسیار نظری است و پتانسیل گسیخته شدن رو داره. شاید باید چندبار خوند. اما امیدوارم برای کسانی که علاقه‌مند به این موضوع هستند سرنخ‌هایی رو داده باشم.

  • ابراهیم اسدی
    پاسخ

    سلام استاد. تفکر خلاقانه ای بود ولی متضاد با روح فرهنگی ایران امروزی که با تفکرات انقلابی و احساسی در برابر مشکلات یا مقاومت میکنه و یا به ایده پردازی توهم توطئه دلخوش میکند… ولی چقدر قوی و محکم میشود مسایل کلی و جزیی جامعه ایران را بررسی کرد و یا چه زیبا میتونیم رشد فردی رل ترسیم کنیم بدون ایجاد عذاب وجدان شخصی یا مقصر دانستن دیگران….

  • سارا
    پاسخ

    عالی بود مرسی

یک نظر بدهید