از میدان انقلاب تا اسیدپاشی‌های اصفهان

یک

همین چند سال پیش بود که از میدان انقلاب که می‌گذشتی دست فروش‌هایی که بساطی جلویشان نبود آرام نزدیکت می‌شدند و می‌گفتند سی‌دی لو رفته ماجرای… فلان بازیگر…
ماجرایش شد نقل محافل و شوخی‌ها شکل گرفت و جا برای زندگی یک آدم در کشور تنگ شد.
همین داستان به خیلی‌ها ایده داد که می‌شود از حریم خصوصی فیلم گرفت و آن را ابزار تهدید کرد. بلوتوث هم که آمد دیگر کارها راحت شد و نیازی به سی دی نبود.

دو

نمی‌خواهم وقایع نگاری تاریخی کنم و خاطراتی از این جنس را یادآوری کنم. اما بعید می‌دانم خاطراتی از این جنس از ذهن کسی پاک بشود. ما همه‌مان استاد تبدیل حاشیه به متن هستیم و بارها شده خودمان رسانه یا عامل تبدیل وقایع اجتماعی به جوک و چرندیات شده‌ایم. پس با خودمان رو راست باشیم. ما همه‌مان نمی‌توانیم جلوی وسوسه ارسال یک ویدئو از طریق وایبر را بگیریم.

سه

می‌خواهی غصه نخوری، نمی‌شود. مشکلات روزمره‌ که گریبانمان را گرفته، حالا خلاقیتمان را در خلق مشکلات پیچیده‌تر به‌کار می‌گیریم. دوست هلندی دارم که می‌گفت فرصت در مملکت شما زیاد است چرا فرار می‌کنید از آنجا؟
گفتم امروز دولت سعی می‌کند با دنیا تعامل کند اما ما موفق شدیم در هشت سال همه داشته‌هایمان را از بین ببریم. کسی مطمئن نیست که باز هشت سال مملکت ساخته شود و بعدش یک نفر بیاید و به‌ریش همه بخندد.
مملکت پیچیده است و پیچیدگی عدم قطعیت را افزایش می‌دهد و عدم قطعیت حس ناپایداری را تقویت می‌کند و انسان دوست ندارد در ناپایداری سر کند.

چهار

همه‌جا خبر اسیدپاشی‌های اصفهان است. ماجرا اینقدر دردناک است که نیازی به شرح ندارد. سلامت زنان همواره در هر جامعه تاثیر بزرگی بر سلامت جامعه دارد. بماند که اسید فقط به صورت هشت نفر پاشیده نشده! احتمالا هر زنی این روزها به آینه نگاه می‌کند و از خودش می‌پرسد اگر صورتش بسوزد؟ و این رنج روحی‌ها را در از دست دادن زیبایی‌اش می‌تواند درک کند. اسید انگار به صورت زنان مملکت پاشیده شده.
اما مسئله اسیدپاشی را چه یک تندروی مذهبی باشد و چه یک رفتار روان‌پریشانه می‌توان در سطح ناهنجاری‌های کلان اجتماعی به آن نگاه کرد و مثل قتل زنجیره‌ای با آن برخورد کرد.
اما یک مسئله را نمی‌فهمم. اینکه موتورسواران با شیشه آب معدنی به سمت دختران و زنان حمله می‌برند و آنها را می‌ترسانند و می‌خندند دیگر چه صیغه‌ایست؟
این شوخی، اسیدپاشی به قلب آدمهاست. مگر می‌شود اینطور شوخی کرد؟

پنج

در هر خاک، هر دانه‌ای که بکاری میوه همان را برداشت می‌کنی. چه کاشته‌ایم و چه میکاریم و چطور کشت کرده‌ایم که میوه‌هایمان اسیدی شده‌اند؟ چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، صورت سوخته‌ی این دختران تصویر خودماست در آیینه.

نمایش 19 دیدگاه
  • رهگذر
    پاسخ

    عقیده
    خرافات
    تعصب
    میکاریم
    خیلی چیزهای زشت برداشت میکنیم!
    که یکیش میشه میوه اسیدی…
    بخاطر اینکه ما ملتی هستیم که دنبال مطالعه و علم نمیریم و چیزهایی رو باور داریم که دوست داریم باور داشته باشیم! اعتقاد بدون ریشه و بدون چون و چرا نتیجه‌ش همین مملکت بلبشو میشه.
    اعتقاد و عقیده و مذهب! بزرگترین دست‌آویز یک خودکامه برای به قهقرا بردن شان انسان و بهره‌کشی از اون…

  • پیام طراوتی
    پاسخ

    آقای مهرانی ما ملت نیستیم.
    ما امتیم. امت
    اعضای ی ملت، با هم همدل و همیارند.
    متاسفانه حق با شماست، به دنبال آگاهی نیستیم.

  • سید علا سبزپوش
    پاسخ

    جانا سخن از دل ما ميگويي
    فقط این نیست
    همین که پشت فرمان یک خودرو می نیشینیم ، تبدیل می شویم به یک پرخاشگر و قانون شکن ، تعجبم از آن است که چند روز پیش با چند دوست دارای تحصیلات دکترا در خودرو بودیم ،از رانندگی و قانون شکنی آنان سخت در تعجبم ، گفتم مگر تحصیلات نه آن است که فهم شما را بالاتر ببرد !!!!!
    از فرهنگ اپارتمان نشینی بگو !انجا که هیچ حق و اهمیت و احترامی برای همسایه قائل نیستیم و با کمترین اختلاف نظر کار به نزاع می رسد
    از فرهنگ صف ایستادن ها بگو که صف ایستادن ماها ، جز تمسخر خود ودیگران هیچ نیست و به وقت عمل خیلی راحت حق دیگران را ضایع می کنیم .
    از تقلب دانشجویان بگو ، دانشجویی که تقلب می کند همیشه پر افتخار است .
    از کاسبی مردمان بگو آنانی که صبح تا شب برای پول، خیلی راحت حلال و حرام را برای خود قاطی کرده اند و دروغ و کلاه برداری برای آنان تبدیل به ارزش شده!!
    از کجا بگویم …………
    متاسفانه دردها فراوان است ، اگر دیر بجنبیم دیگر از فرهنگ و دین چیزی برای ما باقی نمی ماند .

  • داود
    پاسخ

    ما ملت بی فرهنگ و غریب پرستی هستیم.
    این فرهنگ هم درست بشو نیست.
    از ریشه خراب است.

  • مرتضی
    پاسخ

    سلام امیر جان
    خوشحالم که داری می نویسی امیدوارم دستت هم بهبود پیدا کرده باشه.
    حرفهات مثل همیشه گرم و گیرا هستش. متاسفانه دردی هست که خیلیا دست به گریبان با اون هستند و البته خیلی ها هم اصلا به ککشون نمیگزه!!!. من فکر میکنم سلامت روانی تو جامعه رو به زوال هستش. وقتی روان یک فرد درست نباشه قطعا عقلش هم درست کار نمیکنه. نمیدونم چرا اینطوری شده. مدتیه ناخواسته رو این موضوع متمرکز شدم شاید باورتون نشه در مورد خودم تو جامعه به هرکسی برمی خورم- دروغ و حسادت و دزدی و … که چیزی نیست – همه می خوان یه آزار و اذیتی به آدم برسونن. دوست و همکار و فامیل و… هم نمیشناسه خیلیا اینطوری هستن.
    به نظرم بیشتر از هر چیزی باید روی سلامت روانی جامعه و مردم کار کرد.

  • نازنین از اصفهان
    پاسخ

    وحشتی که تو خیابونای اصفهاته رو کسی نمی تونه درک کنه. واقعا هر لحظه به خودمون می گیم شاید فردا دیگه این صورت رو نداشته باشیم….

    متاسفانه معلوم نیست چه بلایی سر فرهنگ ما اومده که همه چیز رو به شوخی می گیریم… همه رو دست میندازیم…از همه چیز سوژه می سازیم….

  • محمد
    پاسخ

    نمی دونم این افرادی که این کار خشن و زشت رو می کنن چه ذهنیتی از کارشون دارن، احتمالاً عقده ای و عوضیانی هستن که از عواقب کارشون خبر ندارن
    امیدوارم ریشه چنین کارهایی در مملکت خشکیده و سبزه مهر و محبت رویده بشه

  • محبت
    پاسخ

    بسیار عالی و تاثیر گذار

  • علیرضا
    پاسخ

    این ها همه درد است ، درمان چیست؟
    من فکر می کنم همه می دانیم عبور از چراغ قرمز خلاف است ، می دانیم دروغ بد است ، می دانیم احترام به حقوق دیگران واجب است و هزاران دانستن دیگر اما ما دانسته هایمان را باور نداریم و وقتی پای منفعت و عافیت پیش بیاید خود مصلحت را تشخیص می دهیم !!!
    جناب مهرانی عزیز به ما یاد داده اند که عافیت طلب و مصلحت اندیش باشیم حتی اگر به بهای قربانی نمودن تمام ارزشهای اخلاقی و انسانی تمام شود و تا زمانی که آموزه های ما چه در اعتقادات اجتماعی ما و چه در باورهای دینی ما تغییر نکند ما هنوز ملتی هستیم که آن را می بینیم .

  • محبوبه
    پاسخ

    نمی دانم چه بگویم ،بگویم دردناک استیا این که این کارنه انسانی نیست و نه حیوانی.از روزی که از این خبر آگاه شدم تا به امروز هر لحظه به فکر قربانیانم هرروز از خودم می پرسم اگر من بودم چه می کردم یا می توانستم زندگی کنم یا ترجیح می دادم به زندگیم پایان دهم .می دانم برای قربانیان و خانواده هایشان سخت است و نمی دانم چگونه در این سختی کنارشان باشم . می دانید دیشب به این فکر می کردم که اگر همه ی زنها از ایران بروند چه می شود؟

  • محبوبه
    پاسخ

    نمی دانم چه بگویم ،بگویم دردناک استیا این که این کارنه انسانی نیست و نه حیوانی.از روزی که از این خبر آگاه شدم تا به امروز هر لحظه به فکر قربانیانم هرروز از خودم می پرسم اگر من بودم چه می کردم یا می توانستم زندگی کنم یا ترجیح می دادم به زندگیم پایان دهم .می دانم برای قربانیان و خانواده هایشان سخت است و نمی دانم چگونه در این سختی کنارشان باشم . می دانید دیشب به این فکر می کردم که اگر همه ی زنها از ایران بروند چه می شود؟

  • جعفری
    پاسخ

    جناب مهرانی بزرگوار
    با سلام و احترام

    ممنون از مطلب به جا و شایسته ای که درج کردید.
    جهت ساختن این فرهنگ و این مرز بوم، به نظر من، بیایید هر کسی از خودش شروع کند، خیلی سخت است ولی نشد نیست. مسئولیت پذیری فردی قدمی در جهت آبادی است. . .

  • پرهام
    پاسخ

    “در هر خاک، هر دانه‌ای که بکاری میوه همان را برداشت می‌کنی.”

    بیایم شروع کنیم دانه درست کاشتن…

  • فرزانه قدس
    پاسخ

    چقدرررر خوشحال شدم از اینکه چنین متنی نوشته شد. دیروز توی گروه وایبری دوستان مدرسه ما که هرکدوم الان در شهری هستیم این دغدغه که الان باید چه کار کنیم مطرح بود. واقعا روح آدم درد میاد از این وضعیت و بعد هم پی اون وایبرهای و شوخی‌ها و جوک‌های مسخره یا حتی فقط غصه خوردن‌ها…
    این فرهنگ کم کم به این وضعیت رسیده و خرد خرد این باگ‌های روانی بالا زده اند. در عین حال که باید از سمت مسئولین مملکت هم اقدامی بشه اما من نوبه‌ی خودم دوست دارم راهنمایی بشم که چطور میتونم به شخصه بخش کوچکی از این تغییر فرهنگ رو به سمت درستش داشته باشم؟
    خیلی دردناکه که فقط غصه میخوریم و فقط دخترهامون می‌ترسند و عده ای می‌خندند اما هیچ قدمی هم برنمی‌داریم. امثال من که میخوایم هم قدم کوچکی برداریم نمیدونیم چطور این کارو بکنیم؟

  • فرزانه قدس
    پاسخ

    چقدرررر خوشحال شدم از اینکه چنین متنی نوشته شد. دیروز توی گروه وایبری دوستان مدرسه ما که هرکدوم الان در شهری هستیم این دغدغه که الان باید چه کار کنیم مطرح بود. واقعا روح آدم درد میاد از این وضعیت و بعد هم پی اون وایبرهای و شوخی‌ها و جوک‌های مسخره یا حتی فقط غصه خوردن‌ها…
    این فرهنگ کم کم به این وضعیت رسیده و خرد خرد این باگ‌های روانی بالا زده اند. در عین حال که باید از سمت مسئولین مملکت هم اقدامی بشه اما من نوبه‌ی خودم دوست دارم راهنمایی بشم که چطور میتونم به شخصه بخش کوچکی از این تغییر فرهنگ رو به سمت درستش داشته باشم؟
    خیلی دردناکه که فقط غصه میخوریم و فقط دخترهامون می‌ترسند و عده ای می‌خندند اما هیچ قدمی هم برنمی‌داریم. امثال من که میخوایم هم قدم کوچکی برداریم نمیدونیم چطور این کارو بکنیم؟

  • Omid
    پاسخ

    دروود،

    در کنار تمام مشکلاتی شما و دوستان بیان کردید یک مشکل بزرگ دیگر هم هست که بد ندانستم گفته شود،
    ما محتویات بخش 3 را به وقتش نمی گوییم و وقتی که سیل اومد و رفت و زمین دوباره خشک خشک شد، تازه نطقمان باز می شود!

  • فرشته
    پاسخ

    به نظر من هرکس فرهنگ صحیح داشتن را باید از خود شروع کند تا بتوانیم به جامعه ایده ال برسیم . مسله اسید پاشی هم مثل بقیه مشکلات بی اندازه جامعه روزی به فراموشی سپرده میشود .پس بیاییم همه با هم خوب زیستن و فرهنک صحیح را سرلوحه همه کارهایمان قرار دهیم و مهمتر از همه هیچ وقت راجع به کسی قضاوت نکنیم که یکی از ارکان اصلی فرهنگ صحیح به حساب می آید .

  • محمد
    پاسخ

    چی شد به اینجا رسیدیم؟
    این روزها اگر ماشینت را بدزدند و به پلیس زنگ بزنی مثل این است که به مدیر مدرسه ای بگویی مدادم گم شده است.

ترک بک ها

یک نظر بدهید