این مطلب رو دارم یکدستی مینویسم. چشمتون روز بد نبینه، امروز صبح پام از روی پله سور خورد و 4-5 پله رو اومدم پایین. اول فکر کردم آرنجم شکسته چون درد شدیدی داشتم. اما بعد از مراجعه به دکتر خیالم راحت شد که فقط ضرب دیدگی هست و چند روزی نباید از دست چپم استفاده کنم. بعد فکر کردم که در این چند روز نمیتونم بنویسم، اما وسوسه نوشتن دست از سرم بر نمیداره.
ماجرای این مطلب از اینجا شروع شد که مثل همیشه در یک حرکت ناگهانی راهم رو به سمت شهر کتاب ونک کج کردم و روی پیشخون کتابهای تازه کتابی از ایتالو کالوینو نویسنده ایتالیایی و البته محبوب خودم دیدم با عنوان آقای پالومار. کتاب جالبیه. در این کتاب کالوینو، با خلق شخصیت آقای پالومار، او را در موقعیتهای مختلف قرار میدهد و از این طریق فلسفههایی راجع به زندگی را به خواننده ارائه میدهد.
بعد از اینکه مدتها درگیر مطالعه کاری بودم، مطالعه یک کتاب در زمینه ادبیات داستانی برایم حال و هوای خوبی داشت. درست مثل آقای پالومار که مینشیند در نقطهای و به چرایی زندگی فکر میکند، حالا من نشستهام و به چرایی مهم بودن داستان در زندگی فکر میکنم. قصد ندارم بحث فلسفی و ادبی راه بیاندازم. موضوع را میتوان خیلی ساده دید. مطالعه بعضی از داستانها، مثل این است که شما زندگی را تجربه کنید. بعضی کتابها هستند که وقتی خواندنشان تمام میشود، احساس میکنید به بار تجربهتان اضافه شده. احساس میکنید چیزی به شما اضافه شده که قبلا نبوده. روزها از خواندن این کتابها میگذرد. شما در شرایطی خاص قرار میگیرید و ناخودآگاه یاد این داستان میافتید. از جملههایی خاص که در داستانها نقل شده در صحبتهای معمول استفاده میکنید، شخصیتها را مثال میزنید و میاندیشید که آدمهای قوی یا ضعیف در داستانها در شرایط مشابه شما چهکار میکردند. داستانها سن ما را بالا میبرند بیآنکه ما را به مرگ نزدیک کنند.
کسی که دوست جهان است، جهان نیز دوست اوست. آقای پالومار در حالی که آه میکشد میگوید: “کاش من هم میتوانستم این طور باشم!”
امیدوارم هر چی زودتر خوب بشی امیر مهرانی عزیز.
آرزوی سلامتی دارم برای شما امیر جان
سلام، خوشحالم که بخیر گذشته و مساله مهمی نیست ، با یک دست تایپ کردن هم در نوع خود هم سخته هم فانتزی. انشاالله که آسیب دیدگی زود رفع بشه.
“داستانها سن ما را بالا میبرند بیآنکه ما را به مرگ نزدیک کنند.”
عالی!
انشالله زود خوب بشید
زود خوب میشی 😉
@محمد نصیری
@Matin
@roho
@فرهادی
@میثم همتی
ممنون از همه
آقاي مهراني عزيز
براي شما آرزوي بهبودي دارم. مي دانم که نوشتن چه شوقي است که آن را با يک دست انجام داده ايد.
انشاالله خیلی زود خوب بشی مهران جان! منتظر مطالب مفید و جدیدت هستم.
سلام
ثابت شد اگر شما از پله بیفتید و دستتون هم مشکل داشته باشه ولی برای گفتن توانا هستید پله ها هیچوقت نمی توانند جلوی پیشرفت را بگیرند مطمئن هستم زود خوب میشید
برای شما آرزوی بهبودی دارم
شاید از پله افتادن شما هم حکمتی باشد برای داستان خواندن
سلام ؛
براتون آرزوی سلامتی دوباره و البته روزافزون دارم.
به عقیده من داستان ها یا واقعیت بودن و یا قراره بشن در هر صورت با ادبیات منحصربفردشون که از نفوذ بالایی برخورداره درس زندگی هستند فقط برمی گرده به ذهن تحلیل گر انسان که فقط بخواد وقتی رو بگذرونه و یا ازشون یاد بگیره.شاید کتاب بعدی که قراره بخونم همین کتاب باشه ، ممنون
ضمناً این خیلی عالیه که آدم بتونه از تمامی اعضای بدنش علی الخصوص دستها استفاده کنه این ناتوانایی های آدم رو کاهش میده ، من بدون اینکه دستم آسیب ببینه با دست چپ نوشتن رو تمرین کردم ، غذا خوردن و یه سری کارای دیگه و این فوق العاده بود.
@مجید آواژ
@فرشید
@غلامزاده
@سید علا سبزپوش
مننون از همه
@فاطمه مزینانی
ایشالله زودتر خوب شید!
داستانها سن ما را بالا میبرند بیآنکه ما را به مرگ نزدیک کنند.”
عالیه!
@ریحانه ممنون خانم ریحانه.
salam.khoda bad nade mohandes.ey vay.narahat shodam.ishala zoodtar khoob shin.mersiiiiiiiiiiiiii az in matlabetoon inke ba in hal neveshtin arzeshesho chand barabar karde vasam
داستانها سن ما را بالا میبرند بیآنکه ما را به مرگ نزدیک کنند.
واقعا جمله زیبای بود.
امیدوارم هر چه زودتر خوب بشید.
@khatereh
@ramin_rp
ممنون
ممنون بابت معرفی این کتاب. کالوینو رو دوست دارم و نوشته شما ترغیبم کرد که این کتابش رو هم بخونم.
انشاالله الان که من کامنت میدم دستتون خوب شده (: براتون شادی و نشاط آرزو میکنم.
سلام خوبی ویلاگ خوبی داری