پیشنوشت: این مطلب را برای همکارانم در زمینهی آموزش و کوچینگ نوشتهام. و فکر میکنم دغدغهای است که باید به آن پرداخت.
خیلی سال پیش که در حوزهی IT کار میکردم، بصورت تخصصی روی ابزار مایکروسافت شیرپوینت (Microsoft Sharepoint) متمرکز بودم. در اولین سمینار معرفی این ابزار بهعنوان ارائه کننده شرکت داشتم و بیشتر تمرکزم هم بر موضوع مدیریت دانش بود. شیرپوینت ابزاری از شرکت مایکروسافت است که به گردش اطلاعات و فرآیندها در سازمان کمک میکند.
در آن زمان که حوالی سالهای ۸۴ یا ۸۵ باید باشد، تعداد افرادی که در این زمینه کار میکردند بهجرات ۵ نفر هم نبود. با سمینارها و نشستها و باقی اقدامات بازار ارائهی خدمات شیرپوینت در کشور گسترش پیدا کرد و فکر میکنم تا حوالی سال ۸۸ یا ۸۹ تعداد متخصصان این حوزه در کشور بیشتر شد. عقیده دارم معمولا اولین کسانی که سراغ یک تکنولوژی جدید یا یک رویکرد جدید میروند آدمهای خورهای هستند که در خط مقدم میجنگند و معمولا هم بیشترین بلاها سر همین گروه میآید. این افراد از یک نیاز به حل مسئله و پیدا کردن راهحل میرسند بههمین دلیل سعی میکنند وقتی با یک تکنولوژی یا رویکرد جدید روبرو میشوند زیر و بم ماجرا را در بیاورند و خود آن چیز برایشان مهمتر از بازار و رویکرد کسب و کاری میشود.
دربارهی شیرپوینت هم بههمین شکل بود. گروهی که خودمان را پیشگامان این ماجرا میدانستیم، در عین اینکه رقابتی برای بهدست گرفتن بازار و پروژهها داشتیم، که البته در آن زمان هم من یک آزادکار بودم و دیگران شرکتهای شناخته شده، از گفتگوهای فنی و تکنیکها و شیوههای معماری درست لذت میبردیم. با همین رویکرد برای پروژهها وقت میگذاشتیم و سعی میکردیم کارها را درست پیش ببریم. کمکم که تعداد متخصصان این حوزه بیشتر شد، اندازهی این کیک تغییر چندانی نداشت و طبیعتا سهم هرکس کوچکتر هم میشد. از یکجایی بهبعد رقابت در این بازار شدت گرفت. اوائل، ما احساس میکردیم که در یک کامیونیتی تخصصی عضو هستیم که بهرشد هم کمک میکنیم اما کمکم این کامیونیتی از بین رفت. اتفاق بدتر زمانی افتاد که بسیاری از فعالان این حوزه هر مسئلهی نرمافزاری از سازمان را میخواستند با استفاده از شیرپوینت حل کنند. خود من هم در مقطعی از این ماجرا مستثنی نبودم. وقتی بازار کوچکتر شده بود مجبور بودیم پروژهها را بگیریم و امروز خیلی خوب درک میکنم که این تصمیم جمعی چطور به تمام متخصصان این حوزه ضربه زد. در واقع ما که عضو یک صنف بهحساب میآمدیم تنها ابزارمان شده بود چکش و طبیعتا هرچیزی را شبیه میخ میدیدیم. بعد از مدتی حباب شیرپوینت ترکید و آن گروه اولیه، تاجایی که من خبر دارم، غیر از تعداد اندکی هنوز به کارشان ادامه میدهند.
در حوزهی کوچینگ هم امروز من شرایطی مشابه را میبینم. گاهی احساس میکنم با رشد کردن بازار کار کوچینگ ممکن است دوباره روی همهجور خدماتی عنوان کوچینگ گذاشته شود. اینکه در یک دوره آموزشی شرکت کنندگان را پیگیری میکنند اسمش را میگذارند کوچینگ. اینکه مشاوره میدهند، میگویند کوچینگ. اینکه آموزش میدهند هم باز میگویند کوچینگ.
کار کوچینگ مشخص است. کوچینگ یا رابطهی فردی است که هدف در آن به نتیجه رسیدن فقط و فقط یکنفر یا یک گروه که بهعنوان مراجع یا مراجعین شناخته میشود است. یا اینکه شما شیوههای سلف کوچینگ را پیاده میکنید که فرد بتواند با دراختیار گرفتن ابزارهایی در یک مسیر مشخص پیش برود. کوچینگ در نهایت یک فرآیند مشخص دارد. از زمان کشف موضوع کوچینگ تا خداحافظی پایانیاش روالی شفاف دارد. حتی مهارتهایی که یک نفر باید داشته باشد تا بتواند کار کوچینگ را انجام دهد هم مشخص است. گذاشتن نام کوچینگ بر هر موضوعی باعث میشود که مخاطب برداشت اشتباه از خدماتی که میتواند بگیرد داشته باشد. این موضوع حبابی را ایجاد میکند که بعد از مدتی میترکد و بعد از ترکیدن آن، همه ضرر خواهیم کرد. در فیلمی مستند که از زندگی مایکل فلپس منتشر شد، بعد از اینکه فلپس آدم معروفی میشود و در مهمانی تصویر مصرف مواد از او منتشر میشود، زندگی بدی را تجربه میکند. یکروز یک ورزشکار مشهور راگبی به او زنگ میزند و میگوید که تو باید زندگیت رو درست کنی چون اگر این کار را نکنی چهرهی همهی ورزشکارها خدشهدار خواهد شد.
حالا هم داستان ماست. ما باید به اصولی پایبند باشیم که اگر این کار را نکنیم برای همهمان بد میشود. حداقل اصول هم بهنظر من این است که مهم نیست در چه مکتب و کلاس و دورهای آموزش دیدهایم. حتی مهم نیست که خودمان این مهارت را یادگرفتهایم یا در دورهای شرکت کردهایم. نکته مهم این است که کار را با روش درست انجام دهیم.
در دورهی کوچینگی که برگزار میکنم، دو بخش تئوری و کلاسی وجود دارد و یک بخش بلندمدت که شرکتکنندگان باید مهارت کوچینگ خودشان را در این مرحله به اثبات برسانند. بعضیها ازم میپرسیدند که چرا اینقدر سفت و سخت میگیری و همیشه پاسخ من این بوده: بهخاطر اینکه در این بازار باید آدم حرفهای وارد شود.
چند پرسش برای کوچها و مدرسها
آیندهی موقعیت خود را چگونه میبینید؟ چه چیزی برای شما بهعنوان یک مدرس یا کوچ ارزش است؟
چطور میتوان با افزایش اثرگذاری فردی به اثرگذاری صنفی هم رسید؟
چگونه میتوان بهجای تمرکز بر سلبریتیشدن در حوزهی آموزش و کوچینگ بهسمت اثرگذاری واقعی و کسب نتیجه رفت؟
چکونه میتوان کمک کرد تا مخاطب درک بهتری از چیستی کوچینگ داشته باشد؟
پینوشت (۱): مطلب را که دوباره خواندم فکر کردم که خواننده ممکن است برداشت کند که دارم میگم من چقدر کارم درست است و بقیه کارشون رو بلد نیستند. تنها چیزی که دربارهی آن مطمئن هستم این است که در مسیر کاری خودم اشتباههایی داشتهام و براساس همین تجربیات هم تعهدم به کسانی که با آنها کار میکنم این است که کارم را درست انجام بدهم و اصول مشخصی را در کارم داشته باشم.
پینوشت (۲): سابقهی ورود هر موضوع تازه در کشور حداقل تاجایی که من مطلع هستم، مثل موضوعهای تجربهکاربری، مباحث استارتاپها، متدهای اجایل مثل اسکرام و … در مقطعی دچار این حباب شدهاند یا هنوز هم هستند و بعد از مدتی همهچیز نرمال شده.
سلام
سوال: آیندهی موقعیت خود را چگونه میبینید؟ چه چیزی برای شما بهعنوان یک مدرس یا کوچ ارزش است؟
جواب کوتاه من: تمرکز روی ارزش آفرینی
(منظورم از کلمه ی ارزش آفرینی دقیقأ مفهومیه که در متمم به اون پرداخته شده.)
بسیار تجربه مفید و ارزشمندی بود، ممنون بابت به اشتراک گذاریش.
سلام
توی این زمونه در زمینه تدریس مدرس خوب و مدعیان تدریس که سلبریتی هم هستن زیاد میبینم که از نظر من بیشتر از هر دری سخنی میگن و خودشون رو پکیج کامل معرفی میکنن(مهندس، مدرس، حقوقدان، روانشناس، کارشناس مارکتینگ، اندیشمند و دهها عنوان دیگه) و یک عده ای هم بهشون به چشم مرشد و مراد نگاه میکنن و بعضی مواقع حتی فراتر هم میرن که به نظرم با جا افتادن مباحث تخصصی و تخصص گرایی و رفتاری که از خودشون میدن حبابشون خواهد ترکید اما یک چیزی که خودم تجربه میکنم و نمیدونم میشه اسمش رو کوچینگ گذاشت یا نه اینه که وقتی کسی برای حل مشکلی بهم مراجعه میکنه یا در موردی مشورت میگیره یک رابطه بر مبنای اعتماد به وجود میاد و من هم همراه اون شخص شروع میکنم به طی کردن مسیری که میره با این تفاوت که وظیفه تصحیح بعضی امور رو ناخودآگاه به عهده میگیرم، میتونم بگم این موضوع در تمام مواردی که داشتم پیش اومده حالا با همین تجربه اگر بخوام به سوالات مطرح شده پاسخ بدم باید بگم در این حوزه چیزی که مهمه شخصیت کوچ، مدرس یا مشاور هست و اگر خوب عمل نکنه به صورت خودکار حذف میشه چون آشنایی با آدم ها در این موارد اغلب با روش معرفی توسط شخص مورد اعتماد صورت میگیره پس یک کامیونیتی تشکیل میشه نه صنف مثلاً من به عنوان یک مشاور مورد اعتماد وقتی در مورد امری غیر تخصص خودم ازم سوال میشه شخصی رو معرفی میکنم که هم متخصص و هم مورد اعتماد خودم باشه.
در مورد سلبریتی شدن باید بگم به نظرم اثر جانبی هر فعالیتی میتونه باشه اما اینکه شخص چطور کنترلش کنه و تحت تاثیر این اثر جانبی دچار اشتباه نشه تا حدودی برمیگرده به هدفی که داره، هدف از اول شهرت بوده؟ پول بوده؟ یا هدف اصلی کمک به مخاطب بوده؟ بنابراین از اثر جانبی نباید فرار کرد بلکه باید کنترلش کرد و راه و هدفی اصلی رو فراموش نکرد.
در مورد ایجاد آگاهی در مخاطب از چیستی کوچینگ هم به نظرم زیاد مهم نیست چون اصولا مخاطب تا مشکل یا کمبودی حس نکنه یا توصیه ای از معتمدینش (دوست، خانواده، همکار، مشاور) دریافت نکنه به کسی مراجعه نمیکنه و مهم اینه که وقتی مراجعه کرد چطور در مسیر هدایت میشه یا اگر مراجع به شخص اشتباه بود چطور به سمت شخص درست هدایت میشه منظورم اینه که علم به مفهوم پیدا کردن عامل تاثیر گذاری نیست بلکه نیاز هست که باعث میشه شخص دنبالش بره همینطور که من خیلی از بچه های دوره های شناخت توانایی ها شکلی داشتیم یا نیازی داشتیم و با جستجو توی اینترنت پیدات کردیم.
یک موردی هم توی متن بود مبنی بر آموزش کوچینگ به نظرم به مجرد داوطلب بودن و علاقه داشتن و آموزش دیدن کوچ خوب تربیت نمیشه اینو از دوره شناخت توانایی ها که میگه ماهی شناگر خوبی هست نه پرنده خوب حتی اگر با تمام وجودش دوست داشته باشه پرواز کنه و بهتر و درستتر اینه که روی توانایی هامون تمرکز کنیم نه صرفاً علایقمون.
طولانی شد اما با توجه به اینکه من سالی یک بار پیام میزارم فکر کنم قابل بخشش باشه.
موفق باشی
جالبه خیلی علاقمند شدم به کوچینگ . میخوام بدونم برای کوچ شد شدن باید چه مدرکی گرفت و چیکار کرد؟
سلام فاطمه خانم،
برای شرکت در دورهٔ کوچینگ آقای مهرانی با مؤسسهٔ آموزش عالی بهار تماس بگیرید.
شماره تماس: ۸۸۷۳۰۱۸۴
http://www.bahar.ac.ir/courses/c33-%DA%A9%D9%88%DA%86%DB%8C%D9%86%DA%AF/
من از فارغالتحصیلان این دوره هستم و شرکت در این دوره رو به همه دوستانی که میخوان کوچینگ رو اصولی و حرفهای یاد بگیرند، توصیه میکنم.
ساجد متولیان
جانا سخن از زبان ما می گویی.